همراه با چهارده معصوم-غدیرخم- خطابه غدیر
شاهكارهاي ادب فارسي-عدیر خم- عاشورا-امام حسین(ع)

 نگر ماه رجب کز امر خلاق جهان آمد           دمادم فیض حق سوی زمین از آسمان آمد        شرافت داشت این ماه  و فزون آمد بر او چندی       وقایع کاندرین مه ،از خدای مهربان آمد      بروز اول مه نشستی نوح در کشتی      سپس طوفان وخوفی اندر عالم ، بعد از آن آمد         دگر در اول این ماه از دخت حسن ،باقر      نمودی جلوه کز نورش منور این جهان آمد        به دوم شد تولد از ( سمانه) حضرت هادی         که از یمن قدومش  بر تن شیعه روان آمد        بروز سومش شاه دهم مسموم شد از کین       زجور((معتمد)) روح الامین بر سر زنان آمد          بروز دهمین از ((خیزران ))گشتی تقی طالع        سلیل احمد مرسل که نورش جاودان آمد           بروز سیزده گردیده میلاد خلیل الله         خلیلی کآتش نمرود بر وی گلستان آمد      دگر در سیزده اندر درون خانه ی کعبه         امیر المومنین داماد پیغمبر عیان آمد       غروب چارده از این جهان شد حضرت زینب (س)        سرشک غم از این ماتم زچشم شیعیان آمد       بروز پانزدهشد توبه ی آدم قبول حق     قبول آن ترک اولایی که از وی در جنان آمد          بسوی کعبه از بیت المقدس قبله ی اسلام      ((تحول)) نیمه مه بهر احمد زآن مکان آمد      شدی درپانزده خارج نبی از شعب بوطالب          چنین روز عقد زهرا با امیرالمومنین آند         معاویه بروز پانزده چشم از جهان بستی        که شیعه دل خوش وخوش حال گشت وشاد مان آمد        بروز هیجدهم زین دار فانی رفت ابراهیم          که او ختم رسولان را ضیاء دیدگان آمد      بروز بیست وسه ازکوفیان شوم بی ایمان          یکی خنجربه ران مجتبی شاه زمان آمد         بروز بیست وچارم گشت فتح قلعه ی خیبر        ببازوی علی از امر حق تاب وتوان آمد       سپس در بیست وچارم جعفر طیار با ایمان          ز اقلیم ((حبش))سوی نبی بس کامران آمد       شهادت یافت اند بیست وپنجم موسی کاظم       زداغش فاطمهاندر جنان آزرده جان آمد          بروز بیست وششم یافت رحلت عم پیغمبر         ابوطالب که داغش مصطفی را بس گران آمد           بروز بیسا وهفتم از مقام حضرت باری            لباس خاتمیت بهر پیغمبر عیان آمد      به بیست ونه فتادی عایشه در چاهی از مکه        به تزویر معاویه امیر فاسقان آمد         بروز بیست ونه  بنت خویلد رفت از دنیا         خدیجه کو ملقب خود به ام مومنان آمد           بشام بیست وهشتماز مدینه شد حسین بیرن          بسوی مکه با قلبی پر از آه وفغان آمد       پس از تودیع قبر مصطفی وتربت مادر       وداع جمله بنمود وبنقصودش روان آمد       شبانه سوی مکه عزم رحلت کرد ای ((آهی))     در آن بیت امان اورا دریغا کی امان آمد.محمد حسن آسایش، به نقل از دیوان آهی -جلد اول- صص 143-147 



 مژده ز میلاد ولی خدا       شاه ولایت علی مرتضی     مژده زمیلاد شه ملک دین         حجت حق مظهر جان آفرینمفخر ایجاد وولی مبین         صهر نبی ، سرور اهل یقین        شیر خدا وارث خیرالوری        شاه ولایت علی مر تضی        مژده زمیلاد شه انس وجان     نور خدا، سرور کون و مکان         شاه هدی آیت امن وامان        اصل ولا ، قاسم نار وجنان       حبل متین لنگر ارض وسماء         شاه ولایت علی مرتضی        مژده زمیلاد شه بوالحسن       مظهر الطاف حی ذوال منن          وارث علم نبی مو تمن      محور دین    شاه زمین وزمن         فارس صفدر شه خیبر گشا     شاه ولایت علی مر تضی    مژده که عالم همه گلزار شد       دشن ودمن تحتها الانهار شد      کون ومکان مطلع الانوار شد      جلوه کنان والد اطهار شد     شد متولد شه ملک ولا            شاه ولایت علی مر تضی

مژده رحمت به همه شیعیان          خاصه بر احباب وهمه دوستان          گشت عیان جامع سر نهان           ماه رخ مر تضوی شد عیان  گشت عیان همسر خیر النسا. محمد حسن اسایش - به نقل از دیوان آذر خراسانی -جلد 2 -ص 31


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 6 اسفند 1399برچسب:در ولادت خانه زاد خدا + در ولادت مولا امیر المومنین علی (ع), توسط محمد حسن اسایش

 

 

 

مژده مژده شد روشن، ُ چشم اهل دين به به          گشته جشن ميلاد مير مومنين به به

بيت حق چراغان شد ، عرش نور باران شد               از پرتورخسار فرمانده ي دين به به

اي شيعه نما شادي ، آمد از خدا هادي                    رهنماي دنيا و روز واپسين به به

چشم مصطفي روشن ، عالم همه شد گلشن                  زآفريدگار اورا آمد آفرين به به

فوج ملک از بالا، ذکر يا علي گويا                            دسته گل بر افشانندبر روي زمين به به

بر قدوم آن سرور، ريز شد گل احمر                         لا حول ولا بر آن فرخنده جبين به به

رمز هل اتي آمد ، حجت خدا آمد                           بر خاتم پيغمبر آمده نگين به به

گل نما نثار امشب ، بر قدوم يار امشب                     خانه زاد حق آمد بر ياري دين به به

نقل ها بر افشانيد ، مدح ومنقبت خوانيد                  دست حق عيان آمد ، خوش ز آستين به به

قلب (کربلايي) شاد ، زاين جشن وازاين ميلاد          از لحد کند فرياد ، تاروز پسين به به --

--نقل ازصص 61-62 شکوفه هاي غم -جلد اول-نادعلي کربلايي -انتشارات خزر -تهران ----

---(سرود در ولادت علي ابن ابيطالب  عليه السلام ) از حاج غلامرضا آذر خراساني----

مژده زميلاد ولي خدا      شاه ولايت علي مرتضي       مژده زميلاد ولي خدا  شاه ولايت علي مرتضي مژده زميلاد شه ملک دين               حجت حق مظهر جان آفرين        مفخر ايجاد وولي مبين

شير خدا وارث خيرالوري      شاه ولايت علي مرتضي-----مژده زميلاد شه انس وجان

نور خدا سرور کون ومکان              شاه هدي آيت امن وامان          اصل ولا قاسم ناروجنان

حبل متين لنگرارض وسما          شاه ولايت علي مرتضي ----

مژده زميلاد شه بوالحسن            مظهر الطاف حي ذوالمنن         وارث علم نبي موتمن

محور دين شاه زمين وزمن             فارس صفدر شه خيبر گشا      شاه ولايت علي مرتضي---

مژده که عالم همه گلزار شد        دشت ودمن تحتهاالانهار شد       کون ومکان مطلع انوار شد

جلوه کنان والد اطهار شد        شد متولد شه ملک ولا         شاه ولايت علي مرتضي---

مژده ي رحمت به همه شيعيان        خاصه بر احباب وهمه دوستان      گشت عيان جامع سر نهان

ماه رخ مرتضوي شد عيان          گشت عيان همسر خيرالنسا        شاه ولايت علي مرتضي---

--نقل از جلد اول ديوان آذر خراساني -ص 31 -چاپ سوم -1348 شمسي -انتشارات طوس مشهد -


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 21 اسفند 1398برچسب:درولادت مولود کعبه + در ولات امیرالمومنین علی + در ولات خانه زاد خدا علی مرتضی(ع), توسط محمد حسن اسایش

 

در توصیف حضرت زهرا (س)

امشب نشسته ام بنویسم ترانه ها
از باغ از بهار نه، از مادرانه ها
از دست پر امیدم و تسبیح دانه ها
از این دلی که پر زده از آشیانه ها
شکرش میان این همه سر سروری شدیم
مانند یازده پسرش مادری شدیم
آیینه ای گرفته خدا در برابرش
خورشیدی از تمامی انوار انورش
امشب خدا نشسته، خدا با پیمبرش
امشب پدر رسیده به دیدار مادرش
تعظیم تو به او نه که بر هست واجب است
از این به بعد بوسه بر این دست واجب است
تا محو کرده نام شما قیل و قال را
پیدا نموده با تو کرامت کمال را
گم کرده عقل پیش شکوهت خیال را
پنهان جمال کردی و پیدا جلال را
هر چند کار توست که پیغمبری کنی
تو آمدی که پای علی حیدری کنی
این باغ ها معطر زهراست یا علی
این موج، موج کوثر زهراست یا علی
آری تمام باور زهراست یا علی
نام تو نام دیگر زهراست یا علی
آغاز آفرینش از آغاز فاطمه است
یعنی علی حقیقت اعجاز فاطمه است
عمریست تا به لطف تو زنجیر می شویم
با بوی نان تازه نمک گیر می شویم
باز از تنور روشن تو سیر می شویم
شکرش کنار خانۀ تو پیر می شویم
در روضه باز چایی دم کردۀ تو بود
این لطف ، لطف دست ورم کردۀ تو بود
خانم میان صحن رضا نام تو بس است
پای ضریح وقت شفا نام تو بس است
پایین پا بجای دعا نام تو بس است
دردیم اگر برای دوا نام تو بس است
نام تو بر لبم دم باب الجواد بود
فیض تو بود و از سر من هم زیاد بود

آواره ایم پای شما خوش بحال ما
مشمول هر دعای شما خوش بحال ما
پروانه ی عزای شما خوش بحال ما
مجنون کربلای شما خوش بحال ما
آهی بکش که سینه ی ما کربلایی است
تا یاد توست حال دلم مجتبایی است
می خواست تا که حامی مادر شود نشد
مرهم برای زخم کبوتر شود نشد
تا مانع هجوم ستمگر شود نشد
شاید بجای روی تو پرپر شود نشد
ای وای من که برگ گلی ضرب شست خورد
ضربی ز روی و ضربه ای از پشت دست خورد

حسن لطفی

+        | 

از عشق خود جدا شدن آسان نیست
یا دست کم برای من آسان نیست
هر چیز سخت در سخن آسان ست
مرگ عزیز در سخن آسان نیست
طومار عاشقیست که میپیچم
پیچیدن تو در کفن آسان نیست
آه ای عزیز مصر علی! از تو
راضی شدن بپیرهن آسان نیست
گیرم که زینبین تو خوابیدند
آرام کردن حسن آسان نیست
خود مرد جنگیَم من و میدانم
با میخ جنگ تن به تن آسان نیست
دلهای عاشقند که میفهمند
بی عشق خویش زیستن آسان نیست
محسن رضوانی

+        | 

شاید آقا بیاید این هفته
پرده از رخ گشاید این هفته
عمر من طی شده به این امید
شاید این هفته، شاید این هفته
جمعه ها می روند از پی هم
غصه ام سر نیامد ، آقا هم
ای نگار دلم، نمی آیی؟
غمگسار دلم، نمی آیی؟
در دل شعله ها، دلم سوزد
به کنار دلم، نمی آیی؟
نفسم بند آمده از غم
غصه ام سر نیامد، آقا، هم
پیر هجرت شدم، بیا پیرم
روی ماهت ندیده می میرم
تا زمان رسیدنت، هر سال
روضه ی فاطمیه می گیرم
صاحب العصر و زمان، عجِّل
فاطمیه شده، عزیزه دل
سوی من یک نگاه، یک دفعه
تا شوم رو به راه، یک دفعه

گر به ما سر زدن خطا باشد
تو و یک اشتباه ، یک دفعه...
قدمی رنجه کن، گل نرگس
بهر زهرا گرفته ام، مجلس
ای سرا پات مثل پیغمبر
نقش امضات مثل پیغمبر
فاطمه در میان آتش و آه
گرم رویات، مثل پیغمبر

ای تمام نیایش زهرا
زود برگرد، خواهش زهرا

+        | 

پرواز در دو بال کبوتر دو بخش شد
یک بخش داشت با لگدی در دو بخش شد
یک بخش داشت یاس که در خانه ی علی
تاپشت در نیامده پر...پر...دو بخش شد

دیشب هزار تار به هم بافته ولی
امشب به زور گیسوی دختر دو بخش شد
هی در زدند و خانه به حیدر نگاه کرد
آن قدر در زدند که حیدر دو بخش شد

ما ، چند نقطه ، وای ، در از روبرو رسید
ما... ، خورد در به پهلو و مادر دو بخش شد

قبلا سه بخش داشت برادر به گفتگو
"محسن" که شد شهید برادر دو بخش شد
مهدی رحیمی

+        | 

می‌خواهد آسمان به زمین افتد وقتی جدا کنند دو عاشق را
وقتی که بی بهانه بگیرد مرگ از مردِ عشق یار موافق را
در یک نگاه غربت و خواهش بود، در یک نگاه شرم و سفارش بود
طاقت نداشت واژه در این معنا  تا بشکند سکوت دقایق را
تنها نگاه بود که می‌پرسید تنها نگاه بود که می‌فهمید
تنها نگاه بود که در خود داشت تصویری از تمام حقایق را
دل کند از صدف تنِ مروارید، دریا کشید درد و به خود پیچید
وقتی که موج با کمک صخره درهم شکست قامت قایق را
عطر گلاب پر شده در آفاق، یک باغ بود لیلی ما یک باغ
یاسی کبود داشت به رخسارش، بر سینه داشت داغ شقایق را
صورت به اشک شسته گل شب بو، از رنگ ارغوان زده بر بازو
بر دست بسته مرد، طناب آن‌سو، تا رو کنند دست منافق را
با گریه‌هایشان هم اگر قهرند، مثل غریبه در دل این شهرند
باهم خوشند با همشان بگذار این قلبهای از همه فارغ را
این شهر داد دست که بیرق را ؟ وقتی نخواست فاتح خندق را
وقتی شکست آینه‌ی حق را، باید ببیند آینه‌ی دق را

حیفند این دو پرچم بی‌رنگی، بر بام این مدینه‌ی دل سنگی
شاید به سِحر ، «هر چه که لایق‌» ها رنگی کنند روح خلایق را
بر آتش به در زده نازیدند، بستند دست میر و نفهمیدند
سیلی به روی عشق نخواهد کرد، با آبرو فراری سابق را

این درد بی کرانه تر است از میخ، این درد مانده در بدن تاریخ
پیدا کنید در سحری روشن، یاران! طبیب عاشق حاذق را
اِلّا المطهرین مسیحا دم! با مریم شکسته‌ی ما مَحرم!
با مرهمی بیا و تو درمان کن، قرآنِ خون گرفته‌‌ی ناطق را
 قاسم صرافان

+        | 

رنگِ پاییز به دیوارِ بهاری افتاد
بر درِ خانه ی خورشید شراری افتاد
فاطمه ظرفیت کل ولایت را داشت
وقت افتادن او ایل و تباری افتاد
آنقدر ضربه ی پا خورد به در تا که شکست
آنقدر شاخه تکان خورد که باری افتاد
تکیه بر در زدنش درد سرش شد به خدا
او کنارِ در و در نیز کناری افتاد
بعدِ یک عمر مراعاتِ کنیزانِ حرم
فضه ی خادمه آخر به چه کاری افتاد
خواست تا زود خودش را برساند به علی
سرِ این خواستنِ خود دو سه باری افتاد
ناله ای زد که ستون های حرم لرزیدند
به روی مسجدیان گرد و غباری افتاد
غیرتِ معجرِ او دستِ علی را وا کرد
همه دیدند سقیفه به چه خواری افتاد
وقت برگشت به خانه همه جا خونی بود
چشمِ یاری به قد و قامتِ یاری افتاد
آنقدَر فاطمه از دست علی بوسه گرفت
بعد از آن روز دگر رفت و کناری افتاد
علی اکبر لطیفیان

+        | 

چه غم اگر که نگاه همه جوابم کرد
نگاه مادرت امسال هم حسابم کرد

دعای مادر تو بود و آمین رسول
خدا برای عزای تو مستجابم کرد
بگو بهشت که بر ما قلم کشد ، زهرا
برای خاک حسینیه انتخابم کرد
مرا نوشت کبوتر، به کربلایم برد
مرا نوشت بگریم، خودش گلابم کرد
نفس بده که بسوزم، من از نفس هایت
که سنگ بودم و داغ حسین آبم کرد
غبار بودم و شش گوشه اش عقیقم ساخت
گناه بودم و لطف شما ثوابم کرد
حسین کُشت تو را بس که اشک می ریزی
تو هم مرا بکش آقا که غم خرابم کرد
دلم قرار ندارد گمان کنم امشب
که آه تو پر دلشوره ی ربابم کرد

+        | 

نه مثل ساره اي و مريم نه مثل آسيه و حوا
فقط شبيه خودت هستي فقط شبيه خودت زهرا
اگر شبيه كسي باشي شبيه (( ماه )) شب قدري
شبيه آيه تطهيري شبيه سوره اعطينا
شناسنامه ی تو صبح است پدر تبسّم و مادر نور
سلام ما به تو اي باران ، درود ما به تو اي دريا
كبود شعله ور آبي سپيده طلعت مهتابي
به خون نشستن تو امروز به گل نشستن تو فردا
بگيرآب و وضويي كن به چشمه سار فدك امشب
نماز عشق بخوان فردا به سمت قبله عاشورا
عليرضا قزوه

+        | 

+        | 

پشت در تا جای یار من گرفت
شعله در را بر سر دامن گرفت
میخ کارش وصل کردن بود حیف
میخ در یار مرا از من گرفت

از خجالت جای آتش جای دود
رنگ سرخی صورت آهن گرفت
در همانجا پشت درب باغچه
غنچه ی نشکفته ام مدفن گذفت
بی حیایی که ز بغض باغبان
خنده ی گل را از این گلشن گرفت-
-بعد ها در نامه ای که داده بود
کشتن یار مرا گردن گرفت
گفته بود آن روز وقتی فاطمه
پشت درب خانه اش مأمن گرفت
بر دل در آنچنان با پا زدم
که دل هر دوست ، هر دشمن گرفت
شیشه ای افتاد و باری خرد شد...
.
.
.

+        | 

جهان برای شکوفا شدن مهیا بود
و این قشنگ ترین اتفاق دنیا بود
که دست فاطمه در درست های مولا بود
به اعتقاد من اصلا غدیر اینجا بود
پدر به فاطمه رو کرد ، اینچنین فرمود
دلیل خلقت لاهوت ازدواج تو بود
قرار شد که شما بی قرار هم باشید
جهان دچار شما شد دچار هم باشید
تمام عمر دمادم کنار هم باشید
و در مصاف خطر ذوالفقار هم باشید
دعای من همه این بوده تا به هم برسید
که خلق گشته زمین تا شما به هم برسید
نفس نفس همه جا عاشقانه همدم هم
خدا نکرده اگر زخم بود مرهم هم
صفا و مروه و رکن و مقام و زمزم هم
چرا که قبله ی من هم علیست فاطمه هم
و رو به اهل مدینه چنین سفارش کرد
نوشته ام که سفارش نه بلکه خواهش کرد
همیشه نام علی را امام بگذارید
به خانواده ی من احترام بگذارید
برای فاطمه سنگ تمام بگذارید
و روی زخم دلش التیام بگذارید
جهان بدون علی رنگ و بو نخواهد داشت
بدون فاطمه هم آبرو نخواهد داشت
شنيده مي شود از آسمان صدايي كه...
كشيده شعر مرا باز هم به جايي كه ...
نبود هيچ كسي جز خدا،خدايي كه...
نوشت نام تورا ،نام اشنايي كه ـ
پس از نوشتن آن آسمان تبسم كرد
و از شنيدنش افلاك دست و پا گم كرد
نوشت فاطمه، شاعر زبانش الكن شد
نوشت فاطمه هفت آسمان مزين شد
نوشت فاطمه تكليف نور روشن شد
دليل خلق زمين و زمان معين شد
نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است
غزل  قصیده ی نابی که در ازل گفته است
نوشت فاطمه تعريف ديگري دارد
ز درك خاك مقام فراتري دارد
خوشا به حال پيمبر چه مادري دارد
درون خانه بهشت معطري دارد
پدر هميشه كنارت حضور گرمي داشت
براي وصف تو از عرش واژه بر مي داشت
چرا كه روي زمين واژه ی وزيني نيست
و شأن وصف تو اوصاف اين چنيني نيست
و جاي صحبت اين شاعر زميني نيست
و شعر گفتن ما غير شرمگيني نيست
خدا فراتر از اين واژه ها كشيده تورا
گمان كنم كه تورا، اصلا آفريده تورا
كه گرد چادر تو آسمان طواف كند
و زير سايه ی آن کعبه اعتکاف كند
ملك ببيند وآنگاه اعتراف كند
كه اين شكوه جهان را پر از عفاف كند
كتاب زندگي ات را مرور بايد كرد
مرور كوثر و تطهيرو نور بايد كرد
در آن زمان كه دل از روزگار دلخور بود
و وصف مردمش الهاكم التكاثر بود
درون خانه ی تو نان فقر آجر بود
شبيه شعب ابي طالب از خدا پر بود
بهشت عالم بالا برايت آماده است
حصير خانه ی مولا به پايت افتاده است
به حكم عشق بنا شد در آسمان علي
علي از آن تو باشد... تو هم از آن علي
چه عاشقانه همه عمر مهربان علي!
 به نان خشك علي ساختي، به نان علي
از آسمان نگاهت ستاره مي خواهم
اگر اجازه دهي با اشاره مي خواهم-
به ياد آن دل از شهر خسته بنويسم
كنار شعر دو ركعت نشسته بنويسم
شكسته آمده ام تا شكسته بنويسم
و پيش چشم تو با دست بسته بنويسم
به شعر از نفس افتاده جان تازه بده
و مادري كن و اينبار هم اجازه بده
به افتخار بگوييم از تبار توايم
هنوز هم كه هنوز است بي قرار توايم
اگر چه ما همه در حسرت مزار توايم
كنار حضرت معصومه در كنار توايم
فضاي سينه پر از عشق بي كرانهء توست
((كرم نما و فرود آ كه خانه خانهء توست))
سید حمیدرضا برقعی

+        | 

از خدا اول برایت اذن پوشیدن گرفتم
بعد هر شب بین انگشتم نخ و سوزن گرفتم
سوزن مژگان مي آمد با نخ اشکم برایت
از کنار بوریا يي کهنه پیراهن گرفتم
بارها پیراهنت را بر تنت پوشانده آن وقت؛
در خیال خود سرت را نیز بر دامن گرفتم
دیدم آن نامرد را بر سینه ات با تیغ عریان
پیرهن را هر زمان از قسمت گردن گرفتم

پهلویش گر پاره گشته در میان کوچه ای تنگ
پیرهن را از دهان آتش و آهن گرفتم
گرچه چون مشتی ستاره زیر پا و پاره پاره
عاقبت فرزند خود را در میان تن گرفتم
 +  مهدی رحیمی

+        | 

یا زهرا...

لب بسته ای و چشم ترت حرف می زند
«در»، جای قلب شعله ورت حرف می زند
هر چند مدّتی ست که در خانه ساکتی
اما سکوت دور و برت حرف می زند
حتّی نسیـــم از لب دیوارهـــای شهر
کوچه به کوچه از سفرت حرف می زند
هر بار حرف کوچه و دیوار می شود
آرام با خودش پسرت حرف می زند

***
دستی کشیده ای به سر و روی خانه ات
ای پر شکسته بال و پرت حرف می زند
امروز شهر از خبر رفتنت پر است
دارد مدینه پشت سرت حرف می زند
***
کوثر بهانه ای ست که تعداد نقطه هاش
از طول عمر مختصرت حرف می زند*

حامد تجری


* در سوره ی کوثر هجده نقطه وجود دارد

+        | 

حرفی ، کلامی ، مطلبی ، چیزی ، جوابیساکت تر از هر دفعه ای مثل کتابیاز چه نمی خواهی شفایت را بگیری؟تو خود مفاتیح الجنان مستجابییک دست تر از دست نیلی ات ندیدمدر زیر این چرخ کبود و سقف آبیامروز با دیروز خیلی فرق کردیدیروز آیینه ولی امروز قابیاین خانه محتاج کمی نور است ، ور نهتو رو بگیری یا نگیری آفتابیبا دست پخت تو سر سفره نشستموقتی نباشی تو ، چه نانی و چه آبیپروانه ها را گفته ام دورت نگردندشاید شب آخر کمی راحت بخوابیعلی اکبر لطیفیان


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 16 دی 1398برچسب:در توصیف حضرت زهرا (س) امشب نشسته ام بنویسم ترانه ها از باغ از بهار نه، از مادرانه ها از دست پر امیدم و تسبیح دانه ها از این دلی که پر زده از آشیانه ها شکرش میان این همه سر سروری شدیم مانند یازده پسرش مادری شدیم آیینه ای گرفته خدا در برابرش خورشیدی از تمامی انوار انورش امشب خدا نشسته، خدا با پیمبرش امشب پدر رسیده به دیدار مادرش تعظیم تو به او نه که بر هست واجب است از این به بعد بوسه بر این دست واجب است تا محو کرده نام شما قیل و قال را پیدا نموده با تو کرامت کمال را گم کرده عقل پیش شکوهت خیال را پنهان جمال کردی و پیدا جلال را هر چند کار توست که پیغمبری کنی تو آمدی که پای علی حیدری کنی این باغ ها معطر زهراست یا علی این موج، موج کوثر زهراست یا علی آری تمام باور زهراست یا علی نام تو نام دیگر زهراست یا علی آغاز آفرینش از آغاز فاطمه است یعنی علی حقیقت اعجاز فاطمه است عمریست تا به لطف تو زنجیر می شویم با بوی نان تازه نمک گیر می شویم باز از تنور روشن تو سیر می شویم شکرش کنار خانۀ تو پیر می شویم در روضه باز چایی دم کردۀ تو بود این لطف ، لطف دست ورم کردۀ تو بود خانم میان صحن رضا نام تو بس است پای ضریح وقت شفا نام تو بس است پایین پا بجای دعا نام تو بس است دردیم اگر برای دوا نام تو بس است نام تو بر لبم دم باب الجواد بود فیض تو بود و از سر من هم زیاد بود آواره ایم پای شما خوش بحال ما مشمول هر دعای شما خوش بحال ما پروانه ی عزای شما خوش بحال ما مجنون کربلای شما خوش بحال ما آهی بکش که سینه ی ما کربلایی است تا یاد توست حال دلم مجتبایی است می خواست تا که حامی مادر شود نشد مرهم برای زخم کبوتر شود نشد تا مانع هجوم ستمگر شود نشد شاید بجای روی تو پرپر شود نشد ای وای من که برگ گلی ضرب شست خورد ضربی ز روی و ضربه ای از پشت دست خورد حسن لطفی +        |  از عشق خود جدا شدن آسان نیست یا دست کم برای من آسان نیست هر چیز سخت در سخن آسان ست مرگ عزیز در سخن آسان نیست طومار عاشقیست که میپیچم پیچیدن تو در کفن آسان نیست آه ای عزیز مصر علی! از تو راضی شدن بپیرهن آسان نیست گیرم که زینبین تو خوابیدند آرام کردن حسن آسان نیست خود مرد جنگیَم من و میدانم با میخ جنگ تن به تن آسان نیست دلهای عاشقند که میفهمند بی عشق خویش زیستن آسان نیست محسن رضوانی +        |  شاید آقا بیاید این هفته پرده از رخ گشاید این هفته عمر من طی شده به این امید شاید این هفته، شاید این هفته جمعه ها می روند از پی هم غصه ام سر نیامد ، آقا هم ای نگار دلم، نمی آیی؟ غمگسار دلم، نمی آیی؟ در دل شعله ها، دلم سوزد به کنار دلم، نمی آیی؟ نفسم بند آمده از غم غصه ام سر نیامد، آقا، هم پیر هجرت شدم، بیا پیرم روی ماهت ندیده می میرم تا زمان رسیدنت، هر سال روضه ی فاطمیه می گیرم صاحب العصر و زمان، عجِّل فاطمیه شده، عزیزه دل سوی من یک نگاه، یک دفعه تا شوم رو به راه، یک دفعه گر به ما سر زدن خطا باشد تو و یک اشتباه ، یک دفعه,,, قدمی رنجه کن، گل نرگس بهر زهرا گرفته ام، مجلس ای سرا پات مثل پیغمبر نقش امضات مثل پیغمبر فاطمه در میان آتش و آه گرم رویات، مثل پیغمبر ای تمام نیایش زهرا زود برگرد، خواهش زهرا +        |  پرواز در دو بال کبوتر دو بخش شد یک بخش داشت با لگدی در دو بخش شد یک بخش داشت یاس که در خانه ی علی تاپشت در نیامده پر,,,پر,,,دو بخش شد دیشب هزار تار به هم بافته ولی امشب به زور گیسوی دختر دو بخش شد هی در زدند و خانه به حیدر نگاه کرد آن قدر در زدند که حیدر دو بخش شد ما ، چند نقطه ، وای ، در از روبرو رسید ما,,, ، خورد در به پهلو و مادر دو بخش شد قبلا سه بخش داشت برادر به گفتگو "محسن" که شد شهید برادر دو بخش شد مهدی رحیمی +        |  می‌خواهد آسمان به زمین افتد وقتی جدا کنند دو عاشق را وقتی که بی بهانه بگیرد مرگ از مردِ عشق یار موافق را در یک نگاه غربت و خواهش بود، در یک نگاه شرم و سفارش بود طاقت نداشت واژه در این معنا  تا بشکند سکوت دقایق را تنها نگاه بود که می‌پرسید تنها نگاه بود که می‌فهمید تنها نگاه بود که در خود داشت تصویری از تمام حقایق را دل کند از صدف تنِ مروارید، دریا کشید درد و به خود پیچید وقتی که موج با کمک صخره درهم شکست قامت قایق را عطر گلاب پر شده در آفاق، یک باغ بود لیلی ما یک باغ یاسی کبود داشت به رخسارش، بر سینه داشت داغ شقایق را صورت به اشک شسته گل شب بو، از رنگ ارغوان زده بر بازو بر دست بسته مرد، طناب آن‌سو، تا رو کنند دست منافق را با گریه‌هایشان هم اگر قهرند، مثل غریبه در دل این شهرند باهم خوشند با همشان بگذار این قلبهای از همه فارغ را این شهر داد دست که بیرق را ؟ وقتی نخواست فاتح خندق را وقتی شکست آینه‌ی حق را، باید ببیند آینه‌ی دق را حیفند این دو پرچم بی‌رنگی، بر بام این مدینه‌ی دل سنگی شاید به سِحر ، «هر چه که لایق‌» ها رنگی کنند روح خلایق را بر آتش به در زده نازیدند، بستند دست میر و نفهمیدند سیلی به روی عشق نخواهد کرد، با آبرو فراری سابق را این درد بی کرانه تر است از میخ، این درد مانده در بدن تاریخ پیدا کنید در سحری روشن، یاران! طبیب عاشق حاذق را اِلّا المطهرین مسیحا دم! با مریم شکسته‌ی ما مَحرم! با مرهمی بیا و تو درمان کن، قرآنِ خون گرفته‌‌ی ناطق را  قاسم صرافان +        |  رنگِ پاییز به دیوارِ بهاری افتاد بر درِ خانه ی خورشید شراری افتاد فاطمه ظرفیت کل ولایت را داشت وقت افتادن او ایل و تباری افتاد آنقدر ضربه ی پا خورد به در تا که شکست آنقدر شاخه تکان خورد که باری افتاد تکیه بر در زدنش درد سرش شد به خدا او کنارِ در و در نیز کناری افتاد بعدِ یک عمر مراعاتِ کنیزانِ حرم فضه ی خادمه آخر به چه کاری افتاد خواست تا زود خودش را برساند به علی سرِ این خواستنِ خود دو سه باری افتاد ناله ای زد که ستون های حرم لرزیدند به روی مسجدیان گرد و غباری افتاد غیرتِ معجرِ او دستِ علی را وا کرد همه دیدند سقیفه به چه خواری افتاد وقت برگشت به خانه همه جا خونی بود چشمِ یاری به قد و قامتِ یاری افتاد آنقدَر فاطمه از دست علی بوسه گرفت بعد از آن روز دگر رفت و کناری افتاد علی اکبر لطیفیان +        |  چه غم اگر که نگاه همه جوابم کرد نگاه مادرت امسال هم حسابم کرد دعای مادر تو بود و آمین رسول خدا برای عزای تو مستجابم کرد بگو بهشت که بر ما قلم کشد ، زهرا برای خاک حسینیه انتخابم کرد مرا نوشت کبوتر، به کربلایم برد مرا نوشت بگریم، خودش گلابم کرد نفس بده که بسوزم، من از نفس هایت که سنگ بودم و داغ حسین آبم کرد غبار بودم و شش گوشه اش عقیقم ساخت گناه بودم و لطف شما ثوابم کرد حسین کُشت تو را بس که اشک می ریزی تو هم مرا بکش آقا که غم خرابم کرد دلم قرار ندارد گمان کنم امشب که آه تو پر دلشوره ی ربابم کرد +        |  نه مثل ساره اي و مريم نه مثل آسيه و حوا فقط شبيه خودت هستي فقط شبيه خودت زهرا اگر شبيه كسي باشي شبيه (( ماه )) شب قدري شبيه آيه تطهيري شبيه سوره اعطينا شناسنامه ی تو صبح است پدر تبسّم و مادر نور سلام ما به تو اي باران ، درود ما به تو اي دريا كبود شعله ور آبي سپيده طلعت مهتابي به خون نشستن تو امروز به گل نشستن تو فردا بگيرآب و وضويي كن به چشمه سار فدك امشب نماز عشق بخوان فردا به سمت قبله عاشورا عليرضا قزوه +        |  +        |  پشت در تا جای یار من گرفت شعله در را بر سر دامن گرفت میخ کارش وصل کردن بود حیف میخ در یار مرا از من گرفت از خجالت جای آتش جای دود رنگ سرخی صورت آهن گرفت در همانجا پشت درب باغچه غنچه ی نشکفته ام مدفن گذفت بی حیایی که ز بغض باغبان خنده ی گل را از این گلشن گرفت- -بعد ها در نامه ای که داده بود کشتن یار مرا گردن گرفت گفته بود آن روز وقتی فاطمه پشت درب خانه اش مأمن گرفت بر دل در آنچنان با پا زدم که دل هر دوست ، هر دشمن گرفت شیشه ای افتاد و باری خرد شد,,, , , , +        |  جهان برای شکوفا شدن مهیا بود و این قشنگ ترین اتفاق دنیا بود که دست فاطمه در درست های مولا بود به اعتقاد من اصلا غدیر اینجا بود پدر به فاطمه رو کرد ، اینچنین فرمود دلیل خلقت لاهوت ازدواج تو بود قرار شد که شما بی قرار هم باشید جهان دچار شما شد دچار هم باشید تمام عمر دمادم کنار هم باشید و در مصاف خطر ذوالفقار هم باشید دعای من همه این بوده تا به هم برسید که خلق گشته زمین تا شما به هم برسید نفس نفس همه جا عاشقانه همدم هم خدا نکرده اگر زخم بود مرهم هم صفا و مروه و رکن و مقام و زمزم هم چرا که قبله ی من هم علیست فاطمه هم و رو به اهل مدینه چنین سفارش کرد نوشته ام که سفارش نه بلکه خواهش کرد همیشه نام علی را امام بگذارید به خانواده ی من احترام بگذارید برای فاطمه سنگ تمام بگذارید و روی زخم دلش التیام بگذارید جهان بدون علی رنگ و بو نخواهد داشت بدون فاطمه هم آبرو نخواهد داشت شنيده مي شود از آسمان صدايي كه,,, كشيده شعر مرا باز هم به جايي كه ,,, نبود هيچ كسي جز خدا،خدايي كه,,, نوشت نام تورا ،نام اشنايي كه ـ پس از نوشتن آن آسمان تبسم كرد و از شنيدنش افلاك دست و پا گم كرد نوشت فاطمه، شاعر زبانش الكن شد نوشت فاطمه هفت آسمان مزين شد نوشت فاطمه تكليف نور روشن شد دليل خلق زمين و زمان معين شد نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است غزل  قصیده ی نابی که در ازل گفته است نوشت فاطمه تعريف ديگري دارد ز درك خاك مقام فراتري دارد خوشا به حال پيمبر چه مادري دارد درون خانه بهشت معطري دارد پدر هميشه كنارت حضور گرمي داشت براي وصف تو از عرش واژه بر مي داشت چرا كه روي زمين واژه ی وزيني نيست و شأن وصف تو اوصاف اين چنيني نيست و جاي صحبت اين شاعر زميني نيست و شعر گفتن ما غير شرمگيني نيست خدا فراتر از اين واژه ها كشيده تورا گمان كنم كه تورا، اصلا آفريده تورا كه گرد چادر تو آسمان طواف كند و زير سايه ی آن کعبه اعتکاف كند ملك ببيند وآنگاه اعتراف كند كه اين شكوه جهان را پر از عفاف كند كتاب زندگي ات را مرور بايد كرد مرور كوثر و تطهيرو نور بايد كرد در آن زمان كه دل از روزگار دلخور بود و وصف مردمش الهاكم التكاثر بود درون خانه ی تو نان فقر آجر بود شبيه شعب ابي طالب از خدا پر بود بهشت عالم بالا برايت آماده است حصير خانه ی مولا به پايت افتاده است به حكم عشق بنا شد در آسمان علي علي از آن تو باشد,,, تو هم از آن علي چه عاشقانه همه عمر مهربان علي!  به نان خشك علي ساختي، به نان علي از آسمان نگاهت ستاره مي خواهم اگر اجازه دهي با اشاره مي خواهم- به ياد آن دل از شهر خسته بنويسم كنار شعر دو ركعت نشسته بنويسم شكسته آمده ام تا شكسته بنويسم و پيش چشم تو با دست بسته بنويسم به شعر از نفس افتاده جان تازه بده و مادري كن و اينبار هم اجازه بده به افتخار بگوييم از تبار توايم هنوز هم كه هنوز است بي قرار توايم اگر چه ما همه در حسرت مزار توايم كنار حضرت معصومه در كنار توايم فضاي سينه پر از عشق بي كرانهء توست ((كرم نما و فرود آ كه خانه خانهء توست)) سید حمیدرضا برقعی +        |  از خدا اول برایت اذن پوشیدن گرفتم بعد هر شب بین انگشتم نخ و سوزن گرفتم سوزن مژگان مي آمد با نخ اشکم برایت از کنار بوریا يي کهنه پیراهن گرفتم بارها پیراهنت را بر تنت پوشانده آن وقت؛ در خیال خود سرت را نیز بر دامن گرفتم دیدم آن نامرد را بر سینه ات با تیغ عریان پیرهن را هر زمان از قسمت گردن گرفتم پهلویش گر پاره گشته در میان کوچه ای تنگ پیرهن را از دهان آتش و آهن گرفتم گرچه چون مشتی ستاره زیر پا و پاره پاره عاقبت فرزند خود را در میان تن گرفتم  +  مهدی رحیمی +        |  یا زهرا,,, لب بسته ای و چشم ترت حرف می زند «در»، جای قلب شعله ورت حرف می زند هر چند مدّتی ست که در خانه ساکتی اما سکوت دور و برت حرف می زند حتّی نسیـــم از لب دیوارهـــای شهر کوچه به کوچه از سفرت حرف می زند هر بار حرف کوچه و دیوار می شود آرام با خودش پسرت حرف می زند *** دستی کشیده ای به سر و روی خانه ات ای پر شکسته بال و پرت حرف می زند امروز شهر از خبر رفتنت پر است دارد مدینه پشت سرت حرف می زند *** کوثر بهانه ای ست که تعداد نقطه هاش از طول عمر مختصرت حرف می زند* حامد تجری * در سوره ی کوثر هجده نقطه وجود دارد +        |  حرفی ، کلامی ، مطلبی ، چیزی ، جوابیساکت تر از هر دفعه ای مثل کتابیاز چه نمی خواهی شفایت را بگیری؟تو خود مفاتیح الجنان مستجابییک دست تر از دست نیلی ات ندیدمدر زیر این چرخ کبود و سقف آبیامروز با دیروز خیلی فرق کردیدیروز آیینه ولی امروز قابیاین خانه محتاج کمی نور است ، ور نهتو رو بگیری یا نگیری آفتابیبا دست پخت تو سر سفره نشستموقتی نباشی تو ، چه نانی و چه آبیپروانه ها را گفته ام دورت نگردندشاید شب آخر کمی راحت بخوابیعلی اکبر لطیفیان, توسط محمد حسن اسایش

  

مژده مژده شد روشن، ُ چشم اهل دين به به          گشته جشن ميلاد مير مومنين به به

بيت حق چراغان شد ، عرش نور باران شد               از پرتورخسار فرمانده ي دين به به

اي شيعه نما شادي ، آمد از خدا هادي                    رهنماي دنيا و روز واپسين به به

چشم مصطفي روشن ، عالم همه شد گلشن                  زآفريدگار اورا آمد آفرين به به

فوج ملک از بالا، ذکر يا علي گويا                            دسته گل بر افشانندبر روي زمين به به

بر قدوم آن سرور، ريز شد گل احمر                         لا حول ولا بر آن فرخنده جبين به به

رمز هل اتي آمد ، حجت خدا آمد                           بر خاتم پيغمبر آمده نگين به به

گل نما نثار امشب ، بر قدوم يار امشب                     خانه زاد حق آمد بر ياري دين به به

نقل ها بر افشانيد ، مدح ومنقبت خوانيد                  دست حق عيان آمد ، خوش ز آستين به به

قلب (کربلايي) شاد ، زاين جشن وازاين ميلاد          از لحد کند فرياد ، تاروز پسين به به --

--نقل ازصص 61-62 شکوفه هاي غم -جلد اول-نادعلي کربلايي -انتشارات خزر -تهران ----

---(سرود در ولادت علي ابن ابيطالب  عليه السلام ) از حاج غلامرضا آذر خراساني----

مژده زميلاد ولي خدا      شاه ولايت علي مرتضي       مژده زميلاد ولي خدا  شاه ولايت علي مرتضي مژده زميلاد شه ملک دين               حجت حق مظهر جان آفرين        مفخر ايجاد وولي مبين

شير خدا وارث خيرالوري      شاه ولايت علي مرتضي-----مژده زميلاد شه انس وجان

نور خدا سرور کون ومکان              شاه هدي آيت امن وامان          اصل ولا قاسم ناروجنان

حبل متين لنگرارض وسما          شاه ولايت علي مرتضي ----

مژده زميلاد شه بوالحسن            مظهر الطاف حي ذوالمنن         وارث علم نبي موتمن

محور دين شاه زمين وزمن             فارس صفدر شه خيبر گشا      شاه ولايت علي مرتضي---

مژده که عالم همه گلزار شد        دشت ودمن تحتهاالانهار شد       کون ومکان مطلع انوار شد

جلوه کنان والد اطهار شد        شد متولد شه ملک ولا         شاه ولايت علي مرتضي---

مژده ي رحمت به همه شيعيان        خاصه بر احباب وهمه دوستان      گشت عيان جامع سر نهان

ماه رخ مرتضوي شد عيان          گشت عيان همسر خيرالنسا        شاه ولايت علي مرتضي---

--نقل از جلد اول ديوان آذر خراساني -ص 31 -چاپ سوم -1348 شمسي -انتشارات طوس مشهد ---


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 21 فروردين 1396برچسب:در ولادت مولی امیر المومنین علی (ع)- در ولادت خانه زاد خدا علی, توسط محمد حسن اسایش


مژده مژده شد روشن، ُ چشم اهل دین به به          گشته جشن میلاد میر مومنین به به

بیت حق چراغان شد ، عرش نور باران شد               از پرتورخسار فرمانده ی دین به به

ای شیعه نما شادی ، آمد از خدا هادی                    رهنمای دنیا و روز واپسین به به

چشم مصطفی روشن ، عالم همه شد گلشن                  زآفریدگار اورا آمد آفرین به به

فوج ملک از بالا، ذکر یا علی گویا                            دسته گل بر افشانندبر روی زمین به به

بر قدوم آن سرور، ریز شد گل احمر                         لا حول ولا بر آن فرخنده جبین به به

رمز هل اتی آمد ، حجت خدا آمد                           بر خاتم پیغمبر آمده نگین به به

گل نما نثار امشب ، بر قدوم یار امشب                     خانه زاد حق آمد بر یاری دین به به

نقل ها بر افشانید ، مدح ومنقبت خوانید                  دست حق عیان آمد ، خوش ز آستین به به

قلب (کربلایی) شاد ، زاین جشن وازاین میلاد          از لحد کند فریاد ، تاروز پسین به به --

--نقل ازصص ۶۱-۶۲ شکوفه های غم -جلد اول-نادعلی کربلایی -انتشارات خزر -تهران ----

---(سرود در ولادت علی ابن ابیطالب  علیه السلام ) از حاج غلامرضا آذر خراسانی----

مژده زمیلاد ولی خدا      شاه ولایت علی مرتضی       مژده زمیلاد ولی خدا  شاه ولایت علی مرتضی مژده زمیلاد شه ملک دین               حجت حق مظهر جان آفرین        مفخر ایجاد وولی مبین

شیر خدا وارث خیرالوری      شاه ولایت علی مرتضی-----مژده زمیلاد شه انس وجان

نور خدا سرور کون ومکان              شاه هدی آیت امن وامان          اصل ولا قاسم ناروجنان

حبل متین لنگرارض وسما          شاه ولایت علی مرتضی ----

مژده زمیلاد شه بوالحسن            مظهر الطاف حی ذوالمنن         وارث علم نبی موتمن

محور دین شاه زمین وزمن             فارس صفدر شه خیبر گشا      شاه ولایت علی مرتضی---

مژده که عالم همه گلزار شد        دشت ودمن تحتهاالانهار شد       کون ومکان مطلع انوار شد

جلوه کنان والد اطهار شد        شد متولد شه ملک ولا         شاه ولایت علی مرتضی---

مژده ی رحمت به همه شیعیان        خاصه بر احباب وهمه دوستان      گشت عیان جامع سر نهان

ماه رخ مرتضوی شد عیان          گشت عیان همسر خیرالنسا        شاه ولایت علی مرتضی---

--نقل از جلد اول دیوان آذر خراسانی -ص ۳۱ -چاپ سوم -۱۳۴۸ شمسی -انتشارات طوس مشهد ---



ادامه مطلب...


مژده مژده شد روشن، ُ چشم اهل دین به به          گشته جشن میلاد میر مومنین به به

 

بیت حق چراغان شد ، عرش نور باران شد               از پرتورخسار فرمانده ی دین به به

ای شیعه نما شادی ، آمد از خدا هادی                    رهنمای دنیا و روز واپسین به به

چشم مصطفی روشن ، عالم همه شد گلشن                  زآفریدگار اورا آمد آفرین به به

فوج ملک از بالا، ذکر یا علی گویا                            دسته گل بر افشانندبر روی زمین به به

بر قدوم آن سرور، ریز شد گل احمر                         لا حول ولا بر آن فرخنده جبین به به

رمز هل اتی آمد ، حجت خدا آمد                           بر خاتم پیغمبر آمده نگین به به

گل نما نثار امشب ، بر قدوم یار امشب                     خانه زاد حق آمد بر یاری دین به به

نقل ها بر افشانید ، مدح ومنقبت خوانید                  دست حق عیان آمد ، خوش ز آستین به به

قلب (کربلایی) شاد ، زاین جشن وازاین میلاد          از لحد کند فریاد ، تاروز پسین به به --

--نقل ازصص ۶۱-۶۲ شکوفه های غم -جلد اول-نادعلی کربلایی -انتشارات خزر -تهران ----

---(سرود در ولادت علی ابن ابیطالب  علیه السلام ) از حاج غلامرضا آذر خراسانی----

مژده زمیلاد ولی خدا      شاه ولایت علی مرتضی       مژده زمیلاد ولی خدا  شاه ولایت علی مرتضی مژده زمیلاد شه ملک دین               حجت حق مظهر جان آفرین        مفخر ایجاد وولی مبین

شیر خدا وارث خیرالوری      شاه ولایت علی مرتضی-----مژده زمیلاد شه انس وجان

نور خدا سرور کون ومکان              شاه هدی آیت امن وامان          اصل ولا قاسم ناروجنان

حبل متین لنگرارض وسما          شاه ولایت علی مرتضی ----

مژده زمیلاد شه بوالحسن            مظهر الطاف حی ذوالمنن         وارث علم نبی موتمن

محور دین شاه زمین وزمن             فارس صفدر شه خیبر گشا      شاه ولایت علی مرتضی---

مژده که عالم همه گلزار شد        دشت ودمن تحتهاالانهار شد       کون ومکان مطلع انوار شد

جلوه کنان والد اطهار شد        شد متولد شه ملک ولا         شاه ولایت علی مرتضی---

مژده ی رحمت به همه شیعیان        خاصه بر احباب وهمه دوستان      گشت عیان جامع سر نهان

ماه رخ مرتضوی شد عیان          گشت عیان همسر خیرالنسا        شاه ولایت علی مرتضی---

--نقل از جلد اول دیوان آذر خراسانی -ص ۳۱ -چاپ سوم -۱۳۴۸ شمسی -انتشارات طوس مشهد ---


صفحه قبل 1 صفحه بعد